English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2603 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
buzz word U رمز واژه
buzz word U لغت بابروز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
buzz U ایجاد صدای بلند
buzz U هوم کردن رادیو
buzz U اوازه
buzz U همهمه
buzz U شایعه
buzz U وزوز ورور
buzz U نوسان پوسته یا ساختارهای دیگر با فرکانسی که قابل سمع باشد
buzz U ورور کردن نامشخص حرف زدن
buzz U وزوز کردن
buzz U صدای بلند
to buzz off U گم شدن [به چاک زدن] [دور شدن] [از جایی یا کسی]
buzz off U جیم شو
buzz off U بزن به چاک
buzz U مخموری
buzz U مستی
buzz words U لغت بابروز
intercarrier buzz U وزوز مخلوط
buzz words U رمز واژه
to give somebody a buzz [American English] U به کسی زنگ زدن [اصطلاح روزمره]
Beat it !Buzz off! Mind your own business. U برو کشکت را بساب
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
i came across a word بکلمه ای برخوردم
in a word U خلاصه
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
word for word U طابق النعل بالنعل
the last word U سخن قطعی
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
word for word U تحت اللفظی
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
upon my word U به شرافتم قسم
word for word U کلمه به کلمه
in a word <idiom> U به طور خلاصه
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
the last word U حرف اخر
in one word U خلاصه
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
say a word U سخن گفتن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
take my word for it U قول مراسندبدانید
last word U بیان یا رفتار قاطع
the last word U ک لام اخر
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
keep to one's word U سر قول خود بودن
the last word U سخن اخر
that is not the word for it U لغتش این نیست
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
last word U حرف اخر
last word U اتمام حجت
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
at his word U بفرمان او
word U اطلاع
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U بالغات بیان کردن
word U حرف
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U عهد
word for word <adv.> U مو به مو
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U نکته به نکته
word U فرمان
word U واژه
word U لغات رابکار بردن
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
at his word U بحرف او
word U پیغام خبر
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U قول
word U مشابه 10721
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U لفظ
word U لغت
word U کلمه
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U گفتار
word U واژه سخن
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U عبارت
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word salad U سالاد کلمات
word salad U اشفته گویی
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word time U زمان کلمه
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word square U جدول کلمات متقاطع
word square U acrostic
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word mark U نشان کلمه
to send word U خبردادن
word picture U بیان یا شرح روشن
word fluency U سیالی واژگانی
word deafness U واژه کری
word count U واژه شماری
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word addressable U نشانی پذیری کلمه
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word frequency U بسامد واژگانی
word hoard U لغت نامه
word length U طول کلمه
word book U کتاب لغت
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order U ترتیب واژه ها
word of honour U قول شرف
word of command U فرمان انتصاب
word of command U فرمان نظامی
word mark U علامت کلمه
word length U درازای کلمه
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
mum's the word <idiom> U دهان قرص
word book U لغت نامه
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
word book U دیکشنری
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
word choice U بیان
word choice U کلمه بندی
word choice U جمله بندی
word book U کتاب لغت
word-play U جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word book U قاموس
word book U فرهنگ لغات
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction U اصلاحکلمه
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
Word of honor . U قول شرف
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
word book U واژه نامه
four-letter word U واژهیچهار حرفی
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
instruction word U کلمه دستورالعمل
in word and deed U درگفتارو عمل
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
his bare word U قول خشک وخالی او
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
ghost word U لغت غیر مستعمل
function word U کلمه دستوری
full word U کلمه کامل
full word U تمام کلمه
double word U کلمه مضاعف
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
key word مفتاح
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
one word sentence U جمله تک واژهای
numeric word U کلمه عددی
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word U یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word U کلمه حافظه
machine word U کلمه ماشین
loan word U لغت اقتباسی
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
data word U کلمه داده
word perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
cross word U جدول لغز
abide by one's word U بر قول خود استوار بودن
abide by one's word U سر قول خود ایستادن
word of mouth U صدای کلمه شفاهی
word of mouth U کلمات مصطلح
word processing U پردازش کلمه
word-blindness U واژه کوری
word blindness U واژه کوری
code word U کلمات رمزی
code word U کلمه رمز
word play U جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com